«اینطور مردها» مجموعهای است متشکل از اولین داستانهای کوتاه نوشته شده به دست «رویا محقق». کتاب «اینطور مردها» در سال 1400 برای نخستینبار چاپ شده است.
عناوین داستانهای کوتاه مجموعۀ «اینطور مردها» بدین صورت است:
داو، خانومخرسه، سوئیت، شرطی، ماگما، قربانی، دیگر بازیگری را دوست ندارم، روز داوری، مالیخولیا، بومْ رنگ، خانم جینگلز، پیرچشمی، تلافی، آرزو بر جوانان عیب نیست، اینطور مردها، نقطه کور.
داستانهای این کتاب روایتهایی هستند رئالیستی از تقابل میان تحمل و یا تغییر. در این داستانها شخصیتهای کتاب میان دوگانۀ تسلیم و یا طغیان علیه سرنوشت گیر افتادهاند و هر یک، به نحوی یکی از این دو را بر میگزیند.
یکی از توصیفات زیبای نویسنده در کتاب این چنین است:
«باید همهچیز را نونوار کنم، مخصوصا این آینه قدی زنگارگرفته را. زیر چشمهام گود افتاده. حتم از بیخوابی است. دوربین را برمیدارم. موهام خوب شده. رنگش آنقدر طبیعی است که خودم هم گاهی شک میکنم که رنگ شده. سلمانی بیچاره فکر کرد دامادم و برای اینکه پول کم بدهم بهش بروز نمیدهم. با این همه اول، سن عروس را پرسید؛ بعد برایم سنگ تمام گذاشت. رنگ موی مخصوص آقایان؟! این را دیگر نشنیده بودم. به هرحال سلمانی گفت که موهام را سیاه میکند؛ البته غیر از روی شقیقهها را. آنها را رنگساز، نقرهای کرد و گفت: اینطوری بهنظر، سیوهشتساله میآیم. گفت که دخترهای نوزده بیستساله عاشق مردهای چهلسالهاند که فقط روی شقیقههاشان موی سفید دارند.»
بخش بلند زیر، یکی از تکاندهندهترین قسمتهای کتاب است که به بیماری هولناک «آلزایمر» اشاره دارد:
«دکتر پرسید که آیا در خانواده سابقه آلزایمر داریم. نداشتیم اما جواب اسکن مادر نشان داد که مغز در حال کوچک شدن است. با رفتن به کلاسهای آموزش نگهداری از بیمار آلزایمری گریههای هر شبم بیشتر و بیشتر شد و حافظۀ مادر هر روز ضعیفتر و ضعیفتر. مادر بعد از دو بار گمشدن در خیابان دیگر از خانه بیرون نرفت. کمکم عادت هر روز دوش گرفتن از سرش افتاد و گاهی یادش میرفت که ناهار خورده یا نه. کمکم توان انجامدادن کارهای شخصیاش را هم از دست داد. پرخاشگر شده بود و شبها توی خواب جیغ میزد. برای این که بیشتر مواظبش باشم اتاقخوابش را عوض کردم تا اگر به کمکم نیاز داشت صدایش را بشنوم. ضربهزدن به دیوار فکر خودش بود؛ تشنگی یک ضربه، گرسنگی دو ضربه، درد سه ضربه، بیرون آوردنش از رختخواب چهار ضربه و دستشویی پنج ضربه، و هر بار من به دو میرفتم تا ببینم مادر چه میخواهد، اما گاهی یادش میرفت که باید به دیوار بکوبد؛ آنوقت من میماندم و گریههای او و رختخواب کثیفش. گاهی هم یادش میرفت که اصلاً چرا به دیوار کوبیده. دو سال بعد، روز مادر، وقتی که چای و کیک میخوردیم، مادر دستم را گرفت و قسمم داد که اگر یک روز اسمم را فراموش کرد، بهزور وادارش نکنم غذا بخورد تا در آرامش و راحتی بمیرد. شش ماه بعد، وقتی مادر دیگر اسمم را صدا نزد؛ وقت آن بود که به قولم وفا کنم. ده سال از آن روزها گذشته است و سالها بود که دیگر با تصور شنیدن صدای کوبیدن مادر به دیوار از خواب بیدار نمیشدم. اما امسال روز مادر، وقتی که از بهشتزهرا برگشتم، نمیدانم چرا دلم خواست بروم روی تخت خالی مادر بخوابم و اصلاً فکر نمیکردم که درست امشب صدای ضربههای مادر به دیوار را بشنوم. شمردم «سه، چهار ...». دویدم به سمت اتاق، چراغ را که روشن کردم دیدم تختم خالی است.»
رویا محقق فیلمنامهنویس و نویسندۀ ایرانی است. «اینطور مردها» اولین و تنها کتابی است که از او منتشر شده است. رویا محقق برای نوشتن فیلمنامۀ «دوران عاشقی»، در سیوسومین جشنوارۀ فجر برندۀ سیمرغ بلورین شد.